تجربیات رنگی من

my colory experiments

تجربیات رنگی من

my colory experiments

i'm sorry



 

memorize, on that time u were god's sweetheart and life was sweet.
everything u wanted had been provided immediately.
my world was small but paradise
just me and God
everything was a guide symbol of god to do or not to do
memorize
i sold my soul to Satan
if God forgive me as forgave Adam, i never forgive myself to lose such pure beliefs 
i am so sorry

 

the worst experience


they're bur in the eye 
they're poison in the head
they're bone in fauces
the blackest point in the life 
the most bitter taste in the world
if u be nice or bad, they're wolf 
they even hate themselves 
their food is pretending 
my husband's  family  are the worst experience i ever had

تقدیم به خواهر شوهرم


تقدیم به خواهر شوهرم که روزی بهترین آرزوها را برایش داشتم ولی وقتی به  نعمت رسید آن روی  سکه اش را به من نشان داد

مثل هر روز بیدار می شوم

به صبح سلام می کنم

به زندگی لبخند می زنم

خوشبخت تر از همیشه، مصمم تر از گذشته

آنکه بد مرا می خواست رسوا شد

خدا آنجا بود و مواظبم بود تا دستی که برای سیلی زدن به من بلند کرده بود دور گردنش حلقه شود و به حد خفگی برسد

خدا کند خفه نشده باشد زیرا جسمش را نیز مانند روحش از دست خواهد داد

نقشه و بدی  تو باعث شد مای ما پررنگ تر شود و عشق ما آتشین  تر

اراده ی من برای زندگیم مستحکم تر و ایمان به حمایت  پروردگارم بیشتر و بیشتر

می دانم از چه ناراحتی : از اینکه ذره ای خوشی من واقعی است و همگان می دانند دنیا دنیا خوشبختی تو جز تظاهر نیست 

خونه تکونی عید




خونه تکونی راحت عید

سلام دوستان. بی مقدمه بریم سر اصل مطلب : خونه تکونی عید را به دقیقه ی نود نیندازید.  

خدا رو شکر چند ساله با این برنامه ی سه قدمی خونه تکونی و کارهای عید را راحت انجام می دم و وقت کم نمیارم. اگه دوست داشتید از تجربیاتم استفاده کنید.

در این برنامه خونه تکونی که از یک اسفند شروع می شه هفته ها، مبنای کار است:

هفته اول و دوم : انجام تمام تمیزکاری های ایتمی  

هفته سوم : کارهای اساسی بزرگ

هفته چهارم : خرید های پوشاک و شیرینی و آجیل و هفت سین

اگر خونه تکونی به هفته آخر کشیده شود خستگی اش حتماً در عید به تنتون می مونه.

 

قدم اول دور ریختنی ها

2 تا نایلون یا جعبه تهیه کنید و به تمام نقاط خونه سر بزنید. دریکی از آنها دورریختنی ها  و وسایلی که صدسال است نگه داشتید و بدرد نخورده را بریزید و در دیگری لباس و وسایلی که دیگر استفاده نمی کنید و می خواهید به خیریه بدهید. این کاررا برای تمام قسمتهای خانه حتی کابینت های آشپزخانه انجام دهید. با این کار انرژی مثبت زیادی آزاد می شود.


قدم دوم : شروع تمیزکاری ایتم به ایتم

برای این کار دوهفته وقت دارید که نیاز به برنامه ریزی دارد. این دو هفته زمان مناسب و کافی برای انجام تمام کارها است. جدول را با توجه به توانایی ها و شرایط خودتون کامل کنید.

 

 

ایتم  ( تک تک نقاط خونه)

زمان مورد نیاز (تاریخ و ساعت )

اتاق خواب

مثلا می نویسید شنبه از صبح تا ظهر  که بچه ها نیستند.   

اتاق بچه ها

 

پذیرایی  

یا مثلا اگر کمک می کنند بعد از ظهر که بچه ها هستند.

آشپزخونه

 

سرویس ها

 

 

دقت کنید تا یک ایتم را تمام نکردید به هیچ عنوان به سراغ بعدی نروید.

نکته بسیار مهم اینکه تمام کارهای مربوط به یک ایتم به غیر از کارهای هفته ی سوم را تکمیل کنید، مثلا برای پذیرایی، تمیز کردن لوسترها را برای بعد نگذارید و یا برای اتاق ها شیشه ها و درها را نیز کاملا تمیز کنید. کوچکترین کاری از یک ایتم نباید برای هفته ی سوم بماند. با این تمیز کاری عمیق اگر خیلی هم وسواس باشید و بخواهید هفته ی چهارم دوباره تمیزکنید با یک نظافت ساده چند ساعته همه جا برق می افتد.  اگر کم و کسری برای هر قسمت نیاز دارید لیست کنید تا هفته آخر اسفند تهیه کنید.

 

قدم سوم : کارهای اساسی بزرگ  

در هفته ی سوم تمام شستنی ها شامل پرده ها، ملافه ها، دیوارها، فرش ها و (مبلها در صورت نیاز ) را انجام دهید.

 

پانوشت

حتما در زمان استفاده  از مواد شوینده و پاک کننده ماسک بزنید و در و پنجره را باز کنید و تهویه ها را روشن کنید.

هرکاری را که انجام می دهید تیک بزنید تا انرژی و انگیزه تان بالا برود.

در زمان انجام کارها از هر چه انرژی می گیرید بسته به روحیه تان ( قرآن، رادیو، آهنگ مورد علاقه تان، موسیقی بی کلام، تلویزیون و ...)  استفاده کنید.

امیدوارم کارهاتون طبق برنامه و به راحتی پیش بره. موفق باشید.

 

داستانهای راز در حوزه ی هنر






  Submitted by: Bea     Date Posted: Oct 23, 2015

I Promise You It’s Possible!

19 year old student and actress


I have known about The Secret for several years now, and it has been the one thing constant in my life. Many great things have happened because of The Secret, and admittedly, also some bad things happened during those times that I have doubted the power of The Secret. Let me tell you, doubt is the absolute killer of the power of The Secret and I am a first  hand witness of that.

In August of 2010, my father was diagnosed with cancer. It almost destroyed me. But my whole family believes in The Secret so we applied it. My father was cancer free in 7 months. Up to this day, it amazes me.

Then there are the other small stories of mine where The Secret is very evident. I will share with you guys my most favorite. Recently, I looked at my previous entries in my journal and I came across one dated in September 2012. I wrote that I wanted to be an actress “I don’t know how, , it is my passion.” I really didn’t know how because I never joined any high school plays, I had no connections, and I was so busy with my university life. on March 2013 just 6 months after my journal entry, my good friend that I met in college asked me if it wanted to take a summer acting workshop. Of course, I said yes. I did the workshop for about six weeks, then had a short play. After the play, I was asked to join them again for a play-reading, but I didn’t think much of the proposal. Within a week I was asked to go back to the studio for the reading. And a week later, I became part of that theater company and was cast as the lead role for one of our upcoming plays.

Soon I will meet with one of the country’s top talent managers and I am sure he will be another key player in my pursuit of my dream. Right now, I am focusing my energy on acting as I am already 19. And as early as now, I know I can already thank the universe. Forget about doubt, and focus on thanks!!! Also, time is of no importance, just focus on what you want. ASK. BELIEVE. RECEIVE. Thanks for reading my story, and have a really good day

 

به شما قول می دهم که امکان پذیر است ( بِ آ )

دانشجوی 19 ساله و هنرپیشه

الان چندین سال است که با راز آشنا شده ام و مقوله ی  ثابتی در زندگیم شده است. بسیاری از اتفاقات بزرگ بخاطر راز رخ داد و مسلماً در طول آن دورانی که درباره ی قدرت راز شک داشتم، اتفاقات بدی نیز رخ داد. اجازه بدهید بگویم که تردید قطعا کشنده ی قدرت راز است و من اولین شاهد دسته اول این مطلب هستم. 

در آگوست 2010 تشخیص داده شد که پدرم سرطان دارد. این موضوع تقریبا مرا داغون کرد. اما تمام خانواده ام به راز اعتقاد داشتند بنابراین آن را بکار گرفتیم. پدرم در عرض 7 ماه از سرطان رهایی یافت. تا امروز این جریان مرا به هیجان می آورد.

داستان کوتاه دیگری که در آن راز نقش دارد و بسیار مورد علاقه من است را با شما در میان می گذارم.

اخیراً من به یکی از خاطراتی که در دفترم ثبت کرده بودم نگاه می کردم و به مطلبی که در سبتامبر 2012 نوشته بودم  برخوردم: " می خواهم یک هنرپیشه شوم ولی نمی دانم چگونه و این اشتیاق من است". واقعا نمی دانستم چگونه، زیرا من هرگز به هیچ مدرسه ی بازیگری ملحق نشده بودم و هیچ ارتباطی هم نداشتم و مشغول دانشگاهم بودم.

تقریبا 6 ماه بعد از نوشتن این مورد در دفترم، در مارس 2013  دوست صمیمی ام که در دانشکده با او آشنا شده بودم از من خواست در صورت تمایل دریک کارگاه تابستانی بازیگری شرکت کنم. البته که من پذیرفتم و کارگاه را در حدود 6 هفته پشت سر گذاشتم سپس بازی کوتاهی داشتم.

بعد از آن بازی از من خواستند برای یک نمایش خوانی به آنها ملحق شوم اما من زیاد به این پیشنهاد فکر نکردم. در عرض یک هفته دوباره از من خواسته شد برای نمایش خوانی به استودیو برگردم. و یک هفته بعد من عضوی از آن انجمن تاتری شدم و برای یکی از نقش های اصلی نمایش های آتی تعیین شدم.خیلی زود با یکی از مدیران با استعداد عالی رتبه کشور ملاقات کردم و مطمئن هستم او کلید دیگری برای  پیگیری  رویاهایم خواهد بود.

درست الان که 19 ساله شده ام می خواهم انرژی ام را روی بازیگری متمرکز کنم، می دانم که اکنون می توانم از دنیا تشکر کنم. تردید را فراموش کنید و روی شکر گذاری تمرکز کنید. زمان نیز مهم نیست، فقط روی آنچه می خواهید تمرکز کنید.  

بخواهید  باورکنید  دریافت کنید.

تشکرم که داستان مرا خواندید و روز خوبی داشته باشید.

 

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



  Submitted by: MEGAN      Date Posted: Dec 2, 2015    MEGAN    Saint Joseph, MI

Destiny Is Here!

I am just another small town success story!   :)

 

So I have been sporadically watching The Secret throughout my whole life.

At first I used it for my guitar, and other little technologies I wanted, without even knowing until I recently turned 19 in April of this year. I had a big dream I knew would become my reality: This is how I created my music name Destiny.

Then I thought, “Why can’t I be the musician I always dreamed? Everyone else always doubted me, but maybe all I need is my own belief in my music” So I did just this.

Any time someone said “You won’t make it, you’re just a small town girl and you will end up in an office job like the rest of us” I took that as a challenge, a positive one where all I did was smile and then I made more music and keep promoting myself. You see, all you need is faith in yourself and then you’ll go that extra mile with that faith alone.

Now, I am looking forward to being on KISS FM 104.7 in AL/GA region, even though I live in Michigan, this is a big step! I get these gut feelings that 2015 is my year to reach the charts of the music industry, and I hope all of you reading this keep with your positivity and keep doing what you love, because this feeling is extraordinary! If you would like to listen you could either go to my web pages at

www.soundcloud.com/destiny48-1 or www.reverbnation.com/destiny48

One day you all will be able to recollect me telling this story when I am out on tour. I send my belief in you, your way! Love is in the air!

 

مقصد اینجاست (مگان از سنت جوزف)

من داستان دیگری از موفقیت از یک شهر کوچک هستم.

من تصادفی راز را در سراسر زندگیم مشاهده کرده بودم. برای اولین بار راز را برای بدست آوردن گیتارم و تکنولوژی های کوچک دیگری که می خواستم بکار بردم، بدون اینکه حتی در مورد آن آگاهی داشته باشم تا زمانیکه در آوریل 2015 ، نوزده ساله شدم. رویای بزرگی داشتم که می دانستم به واقعیت خواهد پیوست: و آن ایجاد موسیقی خودم با نام دِستنی (Destiny) بود.

سپس من فکر کردم چرا موسیقی دانی که همیشه آرزویش را داشتم نباشم؟ همیشه همه در مورد من شک داشتند اما شاید همه ی آنچه من نیاز داشتم این بود که خودم به موسیقی ام ایمان داشته باشم. بنابراین دقیقا همین را انجام دادم.

هرزمان شخصی به من می گفت تو نمی توانی، تو فقط دختری از یک شهر کوچک هستی و نهایتا مثل همه ما در یک دفتر کوچک مشغول به کار می شوی،  من این را به شکل مبارزه  میدیدم، تمام کار مثبتی که انجام می دادم لبخند زدن بود و سپس موسیقی بیشتری می ساختم و به پیشرفت ادامه می دادم.

می بینید همه ی آنچه نیاز دارید این است که خود را باور کنید و شما می توانید مسافت طولانی را با این باور و اعتماد به خود، به تنهایی طی کنید. در حال حاضر انتظار این را می کشم که به رادیو KISS FM 104.7   ناحیه ی آتلانتا  بروم ، حتی اگر در میشیگان زندگی کنم، این قدم بزرگی است.  من حریصانه این حس را دارم که سال 2015 سال رسیدن من به جدول صنعت موسیقی است. و امیدوارم این  نوشته را با مثبت گرایی بخوانید و کاری را که عاشقش هستید انجام دهید بخاطر اینکه این حس فوق العاده است.

اگر هم مایلید به موسیقی های من گوش کنید این آدرس وب پیج من است:

www.reverbnation.com/destiny48

روزی مرا دوباره بخاطر خواهید آورد وقتی در تور موسیقی باشم. باورم را برای شما هم می فرستم : عشق همه جا احساس می شود.