تجربیات رنگی من

my colory experiments

تجربیات رنگی من

my colory experiments

داستانهای راز در حوزه ی هنر






  Submitted by: Bea     Date Posted: Oct 23, 2015

I Promise You It’s Possible!

19 year old student and actress


I have known about The Secret for several years now, and it has been the one thing constant in my life. Many great things have happened because of The Secret, and admittedly, also some bad things happened during those times that I have doubted the power of The Secret. Let me tell you, doubt is the absolute killer of the power of The Secret and I am a first  hand witness of that.

In August of 2010, my father was diagnosed with cancer. It almost destroyed me. But my whole family believes in The Secret so we applied it. My father was cancer free in 7 months. Up to this day, it amazes me.

Then there are the other small stories of mine where The Secret is very evident. I will share with you guys my most favorite. Recently, I looked at my previous entries in my journal and I came across one dated in September 2012. I wrote that I wanted to be an actress “I don’t know how, , it is my passion.” I really didn’t know how because I never joined any high school plays, I had no connections, and I was so busy with my university life. on March 2013 just 6 months after my journal entry, my good friend that I met in college asked me if it wanted to take a summer acting workshop. Of course, I said yes. I did the workshop for about six weeks, then had a short play. After the play, I was asked to join them again for a play-reading, but I didn’t think much of the proposal. Within a week I was asked to go back to the studio for the reading. And a week later, I became part of that theater company and was cast as the lead role for one of our upcoming plays.

Soon I will meet with one of the country’s top talent managers and I am sure he will be another key player in my pursuit of my dream. Right now, I am focusing my energy on acting as I am already 19. And as early as now, I know I can already thank the universe. Forget about doubt, and focus on thanks!!! Also, time is of no importance, just focus on what you want. ASK. BELIEVE. RECEIVE. Thanks for reading my story, and have a really good day

 

به شما قول می دهم که امکان پذیر است ( بِ آ )

دانشجوی 19 ساله و هنرپیشه

الان چندین سال است که با راز آشنا شده ام و مقوله ی  ثابتی در زندگیم شده است. بسیاری از اتفاقات بزرگ بخاطر راز رخ داد و مسلماً در طول آن دورانی که درباره ی قدرت راز شک داشتم، اتفاقات بدی نیز رخ داد. اجازه بدهید بگویم که تردید قطعا کشنده ی قدرت راز است و من اولین شاهد دسته اول این مطلب هستم. 

در آگوست 2010 تشخیص داده شد که پدرم سرطان دارد. این موضوع تقریبا مرا داغون کرد. اما تمام خانواده ام به راز اعتقاد داشتند بنابراین آن را بکار گرفتیم. پدرم در عرض 7 ماه از سرطان رهایی یافت. تا امروز این جریان مرا به هیجان می آورد.

داستان کوتاه دیگری که در آن راز نقش دارد و بسیار مورد علاقه من است را با شما در میان می گذارم.

اخیراً من به یکی از خاطراتی که در دفترم ثبت کرده بودم نگاه می کردم و به مطلبی که در سبتامبر 2012 نوشته بودم  برخوردم: " می خواهم یک هنرپیشه شوم ولی نمی دانم چگونه و این اشتیاق من است". واقعا نمی دانستم چگونه، زیرا من هرگز به هیچ مدرسه ی بازیگری ملحق نشده بودم و هیچ ارتباطی هم نداشتم و مشغول دانشگاهم بودم.

تقریبا 6 ماه بعد از نوشتن این مورد در دفترم، در مارس 2013  دوست صمیمی ام که در دانشکده با او آشنا شده بودم از من خواست در صورت تمایل دریک کارگاه تابستانی بازیگری شرکت کنم. البته که من پذیرفتم و کارگاه را در حدود 6 هفته پشت سر گذاشتم سپس بازی کوتاهی داشتم.

بعد از آن بازی از من خواستند برای یک نمایش خوانی به آنها ملحق شوم اما من زیاد به این پیشنهاد فکر نکردم. در عرض یک هفته دوباره از من خواسته شد برای نمایش خوانی به استودیو برگردم. و یک هفته بعد من عضوی از آن انجمن تاتری شدم و برای یکی از نقش های اصلی نمایش های آتی تعیین شدم.خیلی زود با یکی از مدیران با استعداد عالی رتبه کشور ملاقات کردم و مطمئن هستم او کلید دیگری برای  پیگیری  رویاهایم خواهد بود.

درست الان که 19 ساله شده ام می خواهم انرژی ام را روی بازیگری متمرکز کنم، می دانم که اکنون می توانم از دنیا تشکر کنم. تردید را فراموش کنید و روی شکر گذاری تمرکز کنید. زمان نیز مهم نیست، فقط روی آنچه می خواهید تمرکز کنید.  

بخواهید  باورکنید  دریافت کنید.

تشکرم که داستان مرا خواندید و روز خوبی داشته باشید.

 

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



  Submitted by: MEGAN      Date Posted: Dec 2, 2015    MEGAN    Saint Joseph, MI

Destiny Is Here!

I am just another small town success story!   :)

 

So I have been sporadically watching The Secret throughout my whole life.

At first I used it for my guitar, and other little technologies I wanted, without even knowing until I recently turned 19 in April of this year. I had a big dream I knew would become my reality: This is how I created my music name Destiny.

Then I thought, “Why can’t I be the musician I always dreamed? Everyone else always doubted me, but maybe all I need is my own belief in my music” So I did just this.

Any time someone said “You won’t make it, you’re just a small town girl and you will end up in an office job like the rest of us” I took that as a challenge, a positive one where all I did was smile and then I made more music and keep promoting myself. You see, all you need is faith in yourself and then you’ll go that extra mile with that faith alone.

Now, I am looking forward to being on KISS FM 104.7 in AL/GA region, even though I live in Michigan, this is a big step! I get these gut feelings that 2015 is my year to reach the charts of the music industry, and I hope all of you reading this keep with your positivity and keep doing what you love, because this feeling is extraordinary! If you would like to listen you could either go to my web pages at

www.soundcloud.com/destiny48-1 or www.reverbnation.com/destiny48

One day you all will be able to recollect me telling this story when I am out on tour. I send my belief in you, your way! Love is in the air!

 

مقصد اینجاست (مگان از سنت جوزف)

من داستان دیگری از موفقیت از یک شهر کوچک هستم.

من تصادفی راز را در سراسر زندگیم مشاهده کرده بودم. برای اولین بار راز را برای بدست آوردن گیتارم و تکنولوژی های کوچک دیگری که می خواستم بکار بردم، بدون اینکه حتی در مورد آن آگاهی داشته باشم تا زمانیکه در آوریل 2015 ، نوزده ساله شدم. رویای بزرگی داشتم که می دانستم به واقعیت خواهد پیوست: و آن ایجاد موسیقی خودم با نام دِستنی (Destiny) بود.

سپس من فکر کردم چرا موسیقی دانی که همیشه آرزویش را داشتم نباشم؟ همیشه همه در مورد من شک داشتند اما شاید همه ی آنچه من نیاز داشتم این بود که خودم به موسیقی ام ایمان داشته باشم. بنابراین دقیقا همین را انجام دادم.

هرزمان شخصی به من می گفت تو نمی توانی، تو فقط دختری از یک شهر کوچک هستی و نهایتا مثل همه ما در یک دفتر کوچک مشغول به کار می شوی،  من این را به شکل مبارزه  میدیدم، تمام کار مثبتی که انجام می دادم لبخند زدن بود و سپس موسیقی بیشتری می ساختم و به پیشرفت ادامه می دادم.

می بینید همه ی آنچه نیاز دارید این است که خود را باور کنید و شما می توانید مسافت طولانی را با این باور و اعتماد به خود، به تنهایی طی کنید. در حال حاضر انتظار این را می کشم که به رادیو KISS FM 104.7   ناحیه ی آتلانتا  بروم ، حتی اگر در میشیگان زندگی کنم، این قدم بزرگی است.  من حریصانه این حس را دارم که سال 2015 سال رسیدن من به جدول صنعت موسیقی است. و امیدوارم این  نوشته را با مثبت گرایی بخوانید و کاری را که عاشقش هستید انجام دهید بخاطر اینکه این حس فوق العاده است.

اگر هم مایلید به موسیقی های من گوش کنید این آدرس وب پیج من است:

www.reverbnation.com/destiny48

روزی مرا دوباره بخاطر خواهید آورد وقتی در تور موسیقی باشم. باورم را برای شما هم می فرستم : عشق همه جا احساس می شود.

 

 

 

 



داستانهای راز در حوزه ی مالی


به نام او

سلام. وقت به خیر دوستان. داستانهای واقعی راز به صورت موضوعی در سایت طبقه بندی شده اند. اولین داستانها را از حوزه ی مورد علاقه ی خودم که امور مالی است انتخاب کردم. امیدوارم جالب باشه و خوشتون بیاد.

 


Finances  ·  Submitted by: Suzanne      ·  Date Posted: Jan 8, 2016

Lottery Winner! 

 Suzanne  Mother and wife who needed some extra money

I have been struggling over the last few years with trying to remain positive in the face of some negative events. I had to leave a job I loved after giving birth to my second child because of schedule conflicts. My husband was working a job that he hated that barely covered our monthly expenses. Then I watched The Secret and began reading the books.

I started to visualize my life the way I wanted it to be and I started practicing gratitude, both for the things I already had and the things I knew were coming. I made lists of places I wanted to visit and people I wanted to help. I bought a lottery ticket and planned out how the money would be used. Sure enough, the next day, I checked and I won the lottery! I could not be more excited but I must say I am not shocked because everything contained in The Secret only made sense. Thank you for sharing this knowledge with the world and reminding us of the power we possess!

 


برنده ی بخت آزمایی

سوزان مادر و همسری که نیاز به پول بیشتری داشت


در طول سالهای اخیر در مواجهه با بعضی اتفاقات ناخوشایند دست و پنجه نرم می کردم و سعی می کردم مثبت باقی بمانم. بعد از به دنیا آمدن دومین فرزندم به دلیل تناقض در برنامه ریزی هایم مجبور به ترک کار مورد علاقه ام شدم. شوهرم از کارش متنفر بود و حقوقش به سختی کفاف هزینه های ماهانه ما را می داد.

سپس من فیلم راز را دیدم و شروع به خواندن کتاب راز کردم. بعد شروع به تصویر سازی زندگی که دلم می خواست کردم و تمرین شکرگزاری را آغاز کردم، هم برای چیزهایی که داشتم و هم چیزهایی که می دانستم به آنها خواهم رسید. لیستی از جاهایی که دلم می خواست ببینم و افرادی که می خواهم به آنها کمک کنم، را تهیه کردم. یک بلیط بخت آزمایی خریدیم و برنامه ریختم که پول بدست آمده از آن را چگونه خرج خواهم کرد. با اطمینان کافی روز بعد چک کردم و دیدم بخت آزمایی را برنده شدم. هیجان زده شدم ولی شکه نشدم زیرا هر آنچه در راز بود معقول بود.   

برای به اشتراک گذاشتن این دانش با دنیا تشکر می کنم و اینکه به ما یادآوری کردید که چه قدرت هایی داریم.



 

   Finances       ·  Submitted by: Reginald    ·  Date Posted: Jan 6, 2016


You Are Who You Want To Be!

Reginald

I am an innovative thinker and doer. I love the challenge of life and the victories over life's hurdles

 

I use to suffer from low self esteem as a child leading up to adulthood. I was somewhat shy and standoffish. I use to let opportunities pass me by on a consistent basis. One day in 2007 I was in the mall walking aimlessly around wasting time and stumbled upon a book store. I went in the book store and was lured in by the title of the book The Secret. I picked up the book and began to read and instantly my attention was captured by the details in which this book described peoples stories. I then went home and Googled the books title and to my surprise a video of the book popped up. I looked at the video in aw of what I saw. At this point I was convinced practicing The Secret worked.

I began on my journey to test out The Secret. I often went to the mall and there was never anywhere to park, so instead of getting frustrated I focused on what I wanted, and that was a close parking spot. Sure enough I got a parking spot right in front of the mall. Coincidence I said.

Later I lost my job and had $300 to my name and couldn’t afford to pay rent. My roommate at the time lost his job as well and decided “Lets not pay rent, lets invest to make more money”. The old me would of thought he was crazy and said no, but the reinvented me agreed. In shock, my roommate was surprised at my instant approval since I was usually a “Debbie Downer”. I introduced him to The Secret as well and we both followed it whole heartedly.

My roommate and I decided to plan a party to gather up funds to assure we can pay our rent and have money to reinvest. Later we found a venue and spoke to the manager to book a date for our event. In meeting with the manager he explained that to rent out the venue it would cost $1500. We only had $500 between the two of us. Instead of walking out with our tails between our legs, I explained to the manager that if he would let us hold the date with $300, we would surely pay the rest on the day of the event. Drawn by our passion, he agreed. The event was a success! Over 500 people showed up at $10 a piece, which means we made an astonishing $5000! Minus expenses we walked out with a $3500 profit from an idea and positive thinking. That event changed my life forever.

From that point on I never looked back and stayed thinking positive thoughts and putting them into action. I became one of the top promoters in the state and also found love, a beautiful home and financial stability, all because The Secret.

You can do and be who you want to be in life. You choose your path.

 

 

شما همانی می شوید که می خواهید بشوید

رنالد : من یک متفکر و عملگر خلاق هستم. من عاشق چالشهای زندگی و موفقیت در برابر موانع آن هستم


از زمان بچگی تا بزرگسالی از اعتماد به نفس پایین رنج می کشیدم. خجالتی و کناره گیر بودم و عادت داشتم به فرصتها اجازه بدهم تا با یک مبنای ثابت از کنار من گذر کنند.

در سال 2007 روزی بی هدف در حال پیاده روی در تفرجگاهی بودم که تصادفی به یک کتاب فروشی برخوردم. داخل کتابفروشی شدم  و محو کتابی با عنوان راز شدم. کتاب را برداشتم و شروع به خواندن کردم و توجهم به جزئیات داستانهای مردم در کتاب جلب شد. سپس به خانه رفتم و عنوان کتاب را در گوگل جستجو کردم و وجود  ویدیوی این کتاب مرا سورپرایز کرد. من این ویدئو را تماشا کردم آنجا بود که متقاعد شدم که تمرین بر روی راز جواب خواهد داد. .سفر م را برای آزمایش راز آغاز کردم. من معمولا به تفرجگاهی می رفتم که جا برای پارک پیدا نمی شد، بنابراین به جای ناامید شدن شروع به تمرکز برای یافتن جای پارک کردم و دقیقا یه جای پارک مطابق با آنچه می خواستم روبه روی تفرجگاه گیر آوردم.

کارم را از دست داده بودم و فقط 300 دلار داشتم و از پس اجاره بر نمی آمدم . هم اتاقی من هم همزمان با من کارش را از دست داده بود و گفت بیا بجای پرداخت اجاره پول را سرمایه گذاری کنیم تا پول بیشتری بدست آوریم. خود قدیمی من می گفت او دیوانه شده و نه نباید این کار را بکند ولی خود جدید من موافق بود. از آنجایی که من معمولا یک "افسرده خان" بودم دوستم از موافقت من شوکه شد. من او را با راز آشنا کردم و هردوی ما راز را تمام و کمال از دل و جان دنبال کردیم.

تصمیم گرفتیم مهمانی ترتیب دهیم تا برای اجاره و سرمایه گذاری پول جمع کنیم. سپس مکانی برای برگزاری مهمانی پیدا کردیم و از مدیر آن خواستیم تا تاریخی برای مراسم ما تعیین کند . اجاره 1500 دلار بود، ما دو نفری رویهم، فقط 500 دلار داشتیم. به جای اینکه سرمان را پایین بیندازیم و از همان راهی که آمده بودیم برگردیم، من به او توضیح دادم اگر اجازه بدهد که با 300 دلار مراسممان را اجرا کنیم ، حتما بقیه را روز اجرای مراسم به او پرداخت خواهیم کرد. مدیربا دیدن اشتیاق ما قبول کرد.

مراسم یک موفقیت بود! بیشتر از 500 نفر شرکت کردند و هرکدام 10 دلار پرداختند که این یعنی ما 5000 دلار بدست آوردیم! منهای هزینه ها، از این ایده و تفکر مثبت  3500 دلار سود کردیم. آن اتفاق، زندگی مرا برای همیشه تغییر داد.

از آن زمان به بعد من هرگز به گذشته ام فکر نکردم  و افکار مثبت را پرورش داده و به مرحله عمل رساندم. من یکی از افراد موفق در استان خودم شدم. همچنین به عشق زندگیم، خانه ی زیبا و ثبات مالی  دست یافتم وهمه اینها با راز اتفاق افتاد. شما هم می توانید انجامش دهید و در زندگی همان کسی شوید که می خواهید. شمایید که مسیر را انتخاب می کنید.