تجربیات رنگی من

my colory experiments

تجربیات رنگی من

my colory experiments

تقدیم به خواهر شوهرم


تقدیم به خواهر شوهرم که روزی بهترین آرزوها را برایش داشتم ولی وقتی به  نعمت رسید آن روی  سکه اش را به من نشان داد

مثل هر روز بیدار می شوم

به صبح سلام می کنم

به زندگی لبخند می زنم

خوشبخت تر از همیشه، مصمم تر از گذشته

آنکه بد مرا می خواست رسوا شد

خدا آنجا بود و مواظبم بود تا دستی که برای سیلی زدن به من بلند کرده بود دور گردنش حلقه شود و به حد خفگی برسد

خدا کند خفه نشده باشد زیرا جسمش را نیز مانند روحش از دست خواهد داد

نقشه و بدی  تو باعث شد مای ما پررنگ تر شود و عشق ما آتشین  تر

اراده ی من برای زندگیم مستحکم تر و ایمان به حمایت  پروردگارم بیشتر و بیشتر

می دانم از چه ناراحتی : از اینکه ذره ای خوشی من واقعی است و همگان می دانند دنیا دنیا خوشبختی تو جز تظاهر نیست